توضیحات
آغاز سفر شگفتانگیز قطرهی آب
صبحی آرام و دلنشین بود. آسمان صاف و آبی، خورشید با گرمای ملایم خود بر زمین میتابید، و نسیمی خنک برگهای درختان را نوازش میکرد. روی یکی از این برگهای سبز و درخشان، قطرهای کوچک و بلورین نشسته بود.
قطرهی آب که تمام شب را روی این برگ گذرانده بود، با کنجکاوی به اطراف نگاه میکرد. اما قطره هنوز نمیدانست که قرار است وارد یک ماجراجویی بزرگ شود. او حس میکرد آمادهی حرکت است، اما هنوز به هیچکجا نرفته بود.
ناگهان، نسیمی ملایم وزیدن گرفت. قطرهی آب احساس کرد که برگ زیر پایش لرزید. باد کمی قویتر شد و قطرهی کوچک را به لرزه انداخت. سپس یکدفعه سقوط کرد! قطره به آرامی از برگ جدا شد و با لطافت به سمت پایین افتاد. این اولین گام از سفر طولانی و پرماجرای او بو
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.